یادداشتهای قاصدک
اجتماعی
درباره وبلاگ


در کتابی خواندم که میزان فرزانگی و فهم و درک انسانها بر دو عامل استوار است ؛ گفتن سخنی دلنشین و پسندیده و داشتن دلی سخن پذیر. دوست عزیز به وبلاگ یادداشتهای قاصدک خوش آمدید . مطالب وبلاگ من در خصوص سایبر و امنیت رایانه , مسائل اجتماعی و مذهبی خواهد بود . سعی خواهم کرد که با بیان مطالب متنوع , وبلاگ جذابی را خدمتتان ارائه کنم . ترجمه هایی که در این وبلاگ مطالعه میکنید بیانگر دیدگاههای نویسنده وبلاگ نیست . از این که لحظات گرانبهایتان را صرف بازدید از وبلاگ من می کنید متشکرم . هرگونه استفاده از مطالب وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است . بنا به دلایلی تصمیم گرفتم که آدرس وبلاگمو از sorushafshar.blogfa.com به آدرس جدید mydandelions.loxblog.com تغییر بدم . و از این به بعد مطالبم رو در این آدرس منتشر خواهم کرد .
آخرین مطالب
نويسندگان

تبادل لینک


ساعت خورشیدی مراغه علاوه بر نشان دادن ساعت، ماه‌های خورشیدی و میلادی را نیز نشان می‌دهد و خطای آن كم‌تر از یك ثانیه است.این ساعت به‌مناسبت سال جهانی فیزیك و با مشاركت و نظارت میراث فرهنگی و گردشگری ، مركز تحقیقات نجوم و اختر فیزیك مراغه و بخش همكاری‌های فرهنگی سفارت فرانسه در تهران در ضلع شمالی گنبد سرخ مراغه اجرا شده است.

Free Link Exchange

سه شنبه 15 بهمن 1392برچسب:یادداشتهای قاصدک , سرکاری , عکس, :: 19:26 :: نويسنده : سروش افشار

آگهی رایگان

منشی رئیس با خود فکر کرد شاید برای گرفتن تخفیف شهریه آمده اند یا شاید
هم پسرشان مشروط شده است و می خواهند به رئیس دانشگاه التماس کنند.
پیرمرد مؤدبانه گفت: «ببخشید آقای رییس هست؟ » منشی با بی حوصلگی گفت:«
ایشان تمام روز گرفتارند.» پیر مرد جواب داد : « ما منتظر می مونیم. »
منشی اصلاً توجهی به آنها نکرد و به این امید بود که بالاخره خسته میشوند و پی کارشان می روند. اما این طور نشد. بعد از چند ساعت ، منشی خسته
شد و سرانجام تصمیم گرفت مزاحم رییس شود ، هرچند ازاین کار اکراه داشت.
وارد اطاق رئیس شد و به او گفت : « دو تا دهاتی آمده اند و می خواهند شما راببینند . شاید اگرچند دقیقه ای آنها را ببینید، بروند.» رییس با اوقات تلخی آهی کشید و سرتکان داد. نفر اول برترین دانشگاه کشور ..... ارائه دهنده چندین مقاله در همایش های علمی بزرگ دنیا و مجلات تخصصی ، صاحب چندین نظریه در مجامع و همایش بین المللی حتماً برای وقتش بیش از دیدن دو دهاتی برنامه ریزی نکرده است.
به علاوه اصلا دوست نداشت دو نفر با لباس های مندرس وارد اتاقش شوند و روی صندلی های چرمی اوریژنال لدر اطاقش بنشینند.
با قیافه ای عبوس و در هم از اطاق بیرون آمد. اما پیر زن و پیر مرد رفتهبودند. بویی آشنا به مشامش خورد. شاید به این دلیل بود که خودش هم در روستا بزرگ شده بود.
رئیس رو به منشی کرد و گفت : نگفتن چیکار دارن ؟!
منشی از اینکه آنها آنجا را ترک کرده بودند با رضایت گفت : نه . از پنجره نگاهی به بیرون انداخت و به اطاقش برگشت.
موقع ناهار رئیس پیام های صوتی موبایلش را چک کرد : 
" سلام پسرم ، می خواستم مادرت رو ببرم دکتر . کیف پولم رو در ترمینال دزدیدن ، اومدیم دانشگاه ازت کمی پول قرض کنیم . منشی راهمون نداد . وقتی شماره موبایلت هم را هم گرفتم دوباره همون خانم نگذاشت باهات صحبت کنم و گفت پیغام بذاریم. الان هم داریم برمی گردیم خونه ..."

چرا این خانم آمریکایی با وجود داشتن بچه کوچک به جنگ اعزام شده ؟ من که فکر می کنم به خاطر نیاز مالی تن به این کار داده . به هر حال دلم به حال خودش و بچش سوخت .

افسران - دلم برا سربازای آمریکایی می سوزه...

 

علی، دست خدا ، امشب به جنت می نهد پا را

                     پــیــامـبــر آورد  از بـهــر  اسـتــقــبــال  زهـــرا را

 مـلاقــات  عـلـی و فـاطـمـه بـاشـد  تـمـاشـایـی

                    ز مـظلومـی کنـد  مـظلومـه ای امشب پـذیـرایـی

 نشان برهم دهند از چشم احمد دور و سربسته

                  عـلـی فـرق شکسـته ، فـاطمـه پهلوی بشکسته

 

 

تولید انبوه "تیربار اخگر" به‌زودی آغاز می‌شود
 
 


ادامه مطلب ...
به گزارش روزنامه انگلیسی «دیلی تلگراف» : «سر جان ساورز» رئیس سرویس جاسوسی MI6 انگلیس طی سخنانی مدعی شد که طی برنامه‌ای تلاش ایران برای دستیابی به تسلیحات هسته‌ای را خنثی کرده است. وی گفت: عناصر MI6 تلاش‌های ایران برای دستیابی به تسلیحات هسته‌ای را بی نتیجه کردند اما این کشور خاورمیانه‌ای خواهد توانست تا طی دو سال آینده خود را به سلاح هسته‌ای مجهز کند. جان ساورز در ادامه مدعی شد: عملیات‌های پنهانی توسط جاسوسان انگلیس، مانع از آن شد که ایران در اوایل سال 2008 به توسعه تسلیحات اتمی بپردازد. رئیس سرویس جاسوسی انگلیس مدعی شد که ایران به هدف خود تا سال 2014 دست خواهد یافت و این موضوع احتمال حمله نظامی از سوی آمریکا و اسرائیل را افزایش خواهد داد.

ادامه مطلب ...
حافظ شیرازی

 

اگرآن ترک شیرازی بدست آرددل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقندو بخارا را

 

صائب تبریزی درجواب حافظ

 

اگرآن ترک شیرازی بدست آرددل ما را

به خال هندویش بخشم سرو دست تن وپا را

هرآنکس چیز می بخشدزملک خویش می بخشد

نه چون حافظ که می بخشد سمرقند وبخارا را

 

شهریاردرجواب صائب

 

اگرآن ترک شیرازی بدست آرددل ما را

به خال هندویش بخشم تمام روح واعضا را

هر آنکس چیز می بخشدبسان مرد می بخشد

نه چون صائب که می بخشدسرو دست و تن وپا را

سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند

نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را

جمعه 7 تير 1392برچسب:یادداشتهای قاصدک , خدا , :: 14:33 :: نويسنده : سروش افشار

 گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

تو کلاس درس خدا :

اونیکه نا شکری میکنه، رد میشه...

اونیکه ناله میکنه ، تجدید میشه...

اونیکه که صبر میکنه ، قبول میشه...

ولی اونیکه شکر میکنه ، شاگرد ممتاز میشه.

دعا میکنم همیشه شاگرد ممتاز خدا باشی و دعا کن ، منم همکلاست باشم.

چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:یادداشتهای قاصدک , سخنان ناب, :: 15:8 :: نويسنده : سروش افشار

 خدایا مارو ببخش که در کار خیر یا “جـــــار” زدیم… یا “جـــــا” زدیم…

 

چگونه یک مرد ایرانی آذری از هیچی به یک میلیاردر تبدیل شد

 

من احد عظیم زاده هستم. در ۱۰ آذر ۱۳۳۶ در ده اسفنجان در شهرستان اسکو متولد شدم. 

هفت ساله بودم که پدرم را از دست دادم و یتیم شدم. امکانات مالیمان اجازه نمیداد به مدرسه بروم و فقط پس از رفتن به کلاس اول مجبور شدم پشت دار قالی بنشینم و قالیبافی کنم. 

تا ۱۳ سالگی روزها قالی میبافتم و شبها درس میخواندم. چاره ای نبود، وسع مالی ما جز این اجازه نمیداد.

خاک خوردم و زحمت بسیار کشیدم. در سال ۲بار بیشتر نمیتوانستیم برنج بخوریم. یک بار روز ۲۱ ماه رمضان و بار دوم شب چهارشنبه سوری. آرزو داشتم یا خلبان شوم یا پولدار و برای رسیدن به این آرزوها بسیار زحمت کشیدم.

کارم را با به دوش کشیدن پشتی و قالیهای کوچک و بردن آن از اسفنجان یا اسکو برای فروش آغاز کردم. در آغاز کار از هرکدام از آنها یک یا دو تومان (نه هزار یا ۲هزار تومان) سود میکردم. پنج سال اینچنین سخت کار کردم. بسیار دشوار بود. 

اما پشتکار و اعتقاد به هدف با توکل به خدا تحمل سختیها را آسان میکرد. در ۱۸ سالگی توانستم ۲۰ هزار تومان پسانداز کنم، اما فشارها همچنان ادامه داشت تا اینکه مجبور به ترک تحصیل شدم.

 



ادامه مطلب ...
جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:یادداشتهای قاصدک, :: 16:53 :: نويسنده : سروش افشار

 پیام تبریک به تیم ملی کشتی ایران

پیروزی مقتدرانه تیم ملی کشتی ایران مقابل آمریکا را از صمیم قلب تبریک میگویم . غیرت ، ایثار و غرور ایرانی مایه موفقیت شما بود . آرزو دارم که بقیه تیم های ملی از تمامی رشته های ورزشی هم در میادین ورزشی مثل شما پیروز و سربلند باشند . 

ما ملت ایران به شما افتخار می کنیم .

دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:یادداشتهای قاصدک , :: 15:13 :: نويسنده : سروش افشار

 مردي به نام استيو، براي انجام مصاحبه حضوري شغلي که صدها متقاضي داشت به شرکتي رفت. مدير شرکت، به جاى آن که سين جيم کند، يک ورقه کاغذ گذاشت جلوي استيو و از او خواست براي استخدام، تنها به يک سوال پاسخ بدهد.

سوال اين بود: شما در يک شب بسيار سرد و توفانى، در جاده اى خلوت رانندگى مي کنيد، ناگهان متوجه مي شويد که سه نفر در ايستگاه اتوبوس، به انتظار رسيدن اتوبوس، اين پا و آن پا مي کنند و در آن باد، باران و توفان چشم به راه کمک هستند.

يکى از آن ها پير زن بيمارى است که اگر هر چه زودتر کمکى به او نشود ممکن است همان جا در ايستگاه اتوبوس غزل خداحافظى را بخواند.

دومين نفر، صميمى ترين و قديمى ترين دوست شماست که حتى يک بار شما را از مرگ نجات داده است و نفر سوم، همسر آينده شماست که حالا با او در دوران نامزدي به سر مي بريد؛ اما خودروي شما فقط يک جاى خالى دارد، شما از ميان اين 3 نفر کدام يک را سوار مى کنيد؟ پيرزن بيمار؟ دوست قديمى؟ يا نامزدتان را؟

جوابى که استيو نوشت باعث شد از ميان صدها متقاضى، به استخدام شرکت در آيد. پاسخ اين بود: من سوئيچ ماشينم را مي دهم به آن دوست قديمى ام تا پير زن بيمار را به بيمارستان برساند، و با نامزدم در ايستگاه اتوبوس مي مانم تا شايد اتوبوس از راه برسد.



ادامه مطلب ...

 

امیر کبیر به علت شیوع آبله دستور داده بود که واکسن بزنند که مردم از ترس جن زده شدن از آبله کوبیدن فرار می‌کردند.

 به گزارش نامه، در سال 1264 قمری، نخستین برنامه‌ی دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبله‌کوبی می‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبی به امیر کبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمی‌خواهند واکسن بزنند. به‌ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان می‌شود هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باخته‌اند، امیر بی‌درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله می‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند.

شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان می‌شدند یا از شهر بیرون می‌رفتند . روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه‌ شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سی‌صد و سی نفر آبله کوبیده‌اند. در همان روز، پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچه‌هایتان آبله‌کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده می‌شود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده‌ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمی‌گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز . چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند.

روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مرده‌اند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور می‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین های‌های می‌گرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه‌ شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند .

امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع می‌کنند. تمام ایرانی‌ها اولاد حقیقی من هستند و من از این می‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند



ادامه مطلب ...

شبکه  

علی‌رغم اعتراض جوانان و متفکرین غربی به سوء استفاده ابزاری از زنان در جشنواره سالانه دختر شایسته سال و بایکوت آن از سوی تمامی شبکه‌های موجود در انگلستان، شبکه “من و تو” تنها شبکه این کشور بود که این برنامه را به صورت زنده پوشش داد.

شبکه تلویزیونی “من و تو” که از ۶ آبان ۱۳۸۹ آغاز به کار کرده، یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی زبان است که این روزها کانون گرم خانواده‌ها و چهارچوب اعتقادی مردم ایران را نشانه رفته است.

این شبکه ماهواره‌ای پا را تا آنجا از مرزهای اصول اخلاقی جاری و ساری در فرهنگ نجیب ایرانی فراتر می‌گذارد که از سوی شبکه‌های ماهواره‌ای‌ فارسی زبان آن سوی آب که خود همواره مورد انتقاد بوده‌اند، نیز محکوم می‌شود.

اخیرا نیز شبکه “من و تو”، به عنوان تنها شبکه تلویزیونی در انگلستان که جشنواره سالانه “زن شایسته سال” را به صورت زنده پوشش داد، مورد انتقاد جوانان و متفکران این کشور قرار گرفته است.

این شبکه با پافشاری تمام بر مواضع و اهداف خود، حتی برای ظاهرسازی نیز حاضر نشد با جمع معترضان به سوءاستفاده ابزاری از زنان در این جشنواره همراه شود و به دور از زیرکی اولیه‌اش در انتخاب نام “من و تو” برای خود که در راستای جذب هرچه بیشتر مخاطبان ایرانی انجام شد، به نظر می‌رسد این‌بار همچون بسیاری موارد دیگر ناخواسته چهره پلید خود را از زیر نقاب زیبایش بیرون انداخته و در معرض دید مخاطبان فهیم قرار داده است.

 



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:یادداشتهای قاصدک , ابن جوزی , فلک الافلاک , , :: 16:55 :: نويسنده : سروش افشار

 ابن جوزی یکی از خطبای معروف بود. روزی بالای منبر که ۳ پله داشت برای مردم صحبت می کرد زنی از پایین منبر بلند شد و مسئله ای پرسید.ابن جوزی گفت: نمی دانم.

زن گفت: تو که نمی دانی پس چرا ۳ پله از دیگران بالاتر نشسته ای؟ او جواب داد: این سه پله را که من بالاتر نشسته ام به آن اندازه ای است که من می دانم و شما نمی دانید و به اندازه معلوماتم بالا رفته ام. اگر به اندازه مجهولاتم می خواستم بالا روم، لازم بود منبری درست می شد که تا فلک الافلاک بالا می رفت.



ادامه مطلب ...

 ما ماهی قرمز نمی خریم

زیرا ماهی قرمز رسم ایرانیان باستان نیست و ربطی به نوروز و هفت سین ندارد!

شما هم نخرید. همانطور که گفتیم ماهی قرمز هشتاد سال پیش از چین وارد ایران شد

به جای این فکر ها این هفته یک درخت بکارید. هفته ی درختکاری است.



ادامه مطلب ...

 درپي عدم تمايل و بحران پوچي و بيماري رواني سربازان آمريکايي براي حضور در ميدان‌هاي جنگ، "ارتش آمريکا" قصد دارد ربات‌هاي قاتل را جايگزين کمبود نيروي خود در ارتش کند بهگزارش خبرگزاري "آسوشيتدپرس" در سال 2012 اعلام کرد کهنه سربازان آمريکايي متحمل بيشترين آسيب روحي و رواني در تاريخ آمريکا شده‌اند" .گلوبال‌ريسرچ" نيز در گزارشي اذعان کرد، ده‌ها هزار نيروي رزمي و کهنه سرباز آمريکا پس از بازگشت از جنگ با اختلال فشار رواني آسيب‌زا مواجه مي‌شوند. سازمان امور کهنه سربازان امريکايي اخيرا در گزارشي اعلام کرد بيش از 30 درصد کهنه سربازان جنگ ويتنام، حدود 10 درصد نيروهاي آمريکايي "جنگ خليج فارس" و بيش از 20 درصد نيروهاي اين کشور در "جنگ عراق" و "جنگ افغانستان" با چنين مشکلاتي دست به گريبان هستند



ادامه مطلب ...

 راکت های زلزال به لطف بهره مندی از پرتابگرهای تمام متحرک و نیمه متحرک امکان شلیک از هر نقطه ای را دارند و دقتی که اخیرا در شلیک این راکت ها به دست آمده فرصتی مناسب برای برخورد با تهدیدات احتمالی مانند ناوهای هواپیمابر رده نیمیتز است که معمولاً یک فروند از آنها در خلیج فارس پرسه می زند



ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد
پيوندها